تاریخچه شهر امیدیه ، آغاجاری ، میانکوه و حومه

این وبلاگ به منظور جمع آوری اطلاعات پیرامون تاریخ شهر امیدیه و حومه میباشد

تاریخچه شهر امیدیه ، آغاجاری ، میانکوه و حومه

این وبلاگ به منظور جمع آوری اطلاعات پیرامون تاریخ شهر امیدیه و حومه میباشد

خاطرات خانم سلیمانی

خاطرات خانم سلیمانی متولد 1316

همسرم آقای عبدالله بهدارولی در سال 1324 به شماره پرسنلی 84237 به استخدام شرکت نفت در آمد و تا سال  1328 که به خدمت سربازی رفت مشغول به کار بود. پس از پایان خدمت در سال 1330 در شهر مسجد سلیمان به عقد او در آمده به آغاجاری رفته و درآنجا در خانه ای که شرکت در اختیار ما قرار داد سکونت کردیم.

 این خانه دارای دو اتاق و دو حیاط بود که هر اتاق به یک حیاط راه داشت و ما در یک اتاق آن مستقر شدیم و اتاق دیگر در اختیار کارگر دیگری قرار گرفت.این خانه آب و برق و گاز وتلفن و حمام نداشت و شرکت در خارج از خانه، توالت و آشپزخانه عمومی برای استفاده کارگران ساخته بود ویک لوله آب عمومی هم در بیرون خانه وجود داشت و ما مجبور بودیم هر روز با سطل، آب به خانه بیاوریم وبرای روشنایی نیزاز چراغ لمپا استفاده کنیم.

حقوق شوهرم روزی دو تومان بود و ما کلیه مایحتاج روزانه خود را از بازار خریداری می کردیم.وسایل منزل عبارت بود از دو دست رختخواب،دو تخته قالی شش متری، تعدادی ظرف و ظروف روحی ،یک چرخ گوشت ،یک چرخ دوغ زنی و یک دستگاه رادیو.مدت یک سال در این خانه زندگی کردیم و پس از آن به میانکوه رفته و یک سال هم در آنجا ماندیم ،اما مجدداً به آغاجاری بازگشته و در یک خانه گلی دو اتاقه که شوهرم درمحل نمره هفده خرید سکونت کردیم.

به مدت چهار سال هم در این خانه ماندیم و در این خانه مقاری لوازم خریداری کردیم از جمله شوهرم یک دوچرخه ، یک موتورسیکلت و یک رادیو(به قیمت سیصد تومان) خرید.رادیو با باطری ماشین کار می کرد و یک آنتن هم داشت که در روی پشت بام نصب می شد. بعلاوه یک چرخ خیاطی سینگر هم به قیمت چهارصد تومان برای من خریداری کرد که هنوزاز آن استفاده می کنم.

 از جمله همسایه های ما در نمره هفده:ننه علی فتح،دی قوات(قباد)،دی رحمان و شیخ اسماعیل بودند.در این زمان اتفاق جالبی رخ داد و آن این بود که یک روز آشپز خانه عموی نیاز به تعمیر پیدا کرد و زنان همسایه تصمیم گرفتند که آنرا درست کنند اما من  در این کار به آنها کمک نکردم. روز بعد که خواستم از آشپز خانه برای پختن نان استفاده کنم،ننه علی فتح، با من دعوا کرده، موهای مرا کشید و کتکم زد.وقتی شوهرم به خانه آمد جریان را به او گفتم ،و او نیز به شهربانی شکایت کرد، اما بعداً رضایت دادیم.

همسایه دیگری داشتیم بنام علی که قمار باز بود و در این کار افراط می کرد ،بطوری که یکبار در قمار همه قالیهای منزلش را از دست داد و چون نقاش ماهری بود ،برای دلداری خانواده اش نقش قالیهایش را روی دیواراتاقهای خانه اش کشید.

حقوق شوهرم قبل از سربازی روزی دو تومان بود اما بعدها افزایش یافت، بطوری که در سال 1332 به روزی چهارده تومان رسید. آن موقع ها شرکت نفت برای کمک به کارگران به آنها جیره غیر نقدی(رشن) می داد که شامل: دو کیلو شکر،یک قوطی دو کیلویی روغن،یک کیسه بیست کیلویی آرد،نخود ،عدس و لوبیا هر کدام دو کیلو،برنج آمریکایی، پنج کیلو که معمولاً کفک زده بود.

در زمان ملی شدن صنعت نفت توده ای ها در شرکت نفت نفوذ زیادی داشتند، از جمله رییس شوهرم، آقای بیگلری،توده ای بود.زمان کودتا، کار برای توده ای ها خیلی سخت شد ،آقای بیگلری تعدادی کتاب داشت که می خواست از شر آنها خلاص شود،شوهرم برای کمک به او کتابها را پاره کرده و در یک آفتابه درون چاه فاضلاب می ریخت. وقتی توده ای ها را گرفتند بیگلری از ترس جانش فرار کرد.

بیشتر بازاری های آغاجاری ایلاغی بودند.قیمت اجناس در آن زمان با حالا خیلی فرق داشت منجمله :گوشت کیلویی دو تومان،برنج چمپای رامهرمز کیلویی پانزده ریال تا دو تومان،برنج دم سیاه کیلویی هفت تومان،حبوبات بین پنج تا هفت ریال،قند کیلویی یک تومان،نان دانه ای سی شاهی تا پنج ریال،تخم مرغ دانه ای پنج ریال،مرغ دانه ای دو تومان و جگر گوسفند دانه ای پانزده ریال تا دو تومان در بازار عرضه می شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد